هست

من شعرهای فریدون رو خیلی دوست دارم  ...

یک شب از دست کسی
باده ای خواهم خورد
که مرا با خود، تا آن سوی اسرار جهان خواهد برد!
با من از «هست» به «بود»
با من از نور به تاریکی،
از شعله به دود
با من از آوا تا خاموشی،
دورتر، شاید تا عمق فراموشی
راه خواهد پیمود.
کی از آن سرمستی خواهم رست؟
کی به همراهان خواهم پیوست؟
من، امیدی را در خود
بارور ساخته ام
تاروپودش را، با عشق تو پرداخته ام.
مثل تابیدن مهری در دل
مثل جوشیدن شعری از جان
مثل بالیدن عطری در گل
جریان خواهم یافت.
مست از شوق تو
از عمق فراموشی،
راه خواهم افتاد
باز از ریشه به برگ
باز از «بود» به «هست»
باز از خاموشی تا فریاد!
سفر تن را تا خاک تماشا کردی
سفر جان را از خاک به افلاک ببین!
گر مرا می جویی
سبزه ها را دریاب!
با درختان بنشین!
کی؟کجا؟آه، نمی دانم
ای کدامین ساقی!
ای کدامین شب!
منتظر می مانم.

فریدون مشیری

                  

عشق !

 

رویش عشق سر آغاز کتاب من و توست
گوش کن

این صدای دل یک بلبل مست
در تمنای گلی است
که به او می گوید
تا ابد
لحظه به لحظه دل من
با همه مستی و شیدایی و عشق
همه تقدیم تو باد

Upgrade your email with 1000's of emoticon icons

خدایا در زندگی هر گز از یاد نمی برم
گرچه والدینم موهبت تولد در این دنیا را به من عطا کردند.
اما تو هستی که موهبت زندگی جاودانه را به من می بخشی!
خدایا !اگر با من باشی
چه کسی می تواند علیه من باشد؟