من نمیدونم شما شب احیا رفتید برای مراسم بیرون یا موندید خونه.من سال گذشته پیش خونوادم نبودم.رفته بودم شیراز خونه عمم.پشت خونشونم ۱ خانقاست منم با سارا دختر عمم و دوستم شروین میخواستیم بریم مراسم و.......ما دوست داشتیم بریم شاهچراغ ولی خوب چون از خونه خیلی دور بود مجبور شدیم بریم خانقاه .منم که تا حالا نرفته بودم.اولاش همه چیز عادی بود ولی کم کم خانمهایی که اونجا بودند از حالت عادی خارج می شدند . ما نشسته بودیم داشتیم دعا میخوندیم که یکی از خانومها شروع کرد مثل بچه ها سینه خیز رفتن روی زمین.قشنگ اومد از بین ما رد شد .قران ها رو هم زد کنار.خیلی عجیب بود برام.راستش من ترسیده بود . چند دقیقه بعد یک دختر جون هم شروع کرد به چرخوندن سرش چشاشون سفید میشد
.یکی دست میزد یکی سجده میکرد یکی میرقصید خلاصه من کنجکاو شدم و رفتم با یکی از اونا صحبت کردم .آدرس آقا بزرگشون رو گرفتم که برم بپرسم چرا اینا اینجوری میشن.ولی خوب نرفتم .شب سوم که رفتیم نزدیک بود بزننمون .
یاد پارسال بخیر دلم تنگ شده برا اون دیونه بازیا....
ولی خدایی من که خیلی ترسیده بودم.........
اطهر جان سلام
خسته نباشی
من هم لینک شما را گذاشتم تو وبلاگم
ضمنا ممنون که به من سر زدی خوشحالم کردی
بازم سر بزن
سلام اطهر جان
به نظر من زیاده روی تو هر کاری بده اینجور آدما هم زیاده روی می کنن و کاراشون باعث دلزدگی و به قول تو وحشت دیگران می شه
تا بعد
سلام
تبریک میگم عالی بود موفق باشید
به ما هم سر بزنید خوشحال میشم
سلام عزیزم...اول که خوب کردی امدی...دوم اینکه جدا تصور دیدین چنین صحنه ای هم وحشتناکه ها...قربونت برم..بای
سلام دوست عزیز
مرسی که به پاپیون آمدید
من در مورد این نوشته شما خیلی متعجب شدم
ای کاش ازشون عکس هم داشتید
سلام منم با نظر بالایی موافقم ای کاش ازشون عکس هم داشتی چه باحال میشدد
قربونت
سلام
اگه می شه برو بپرس چرا این کارو کردن برام جالبه بدونم !
ولی خداییش من اگه اونجا بودم سکته می کردم ۱
سلام ببخشید کار داشتم نتونستمبیام سر بزنم
لینکت هم گذاشتم
سلام عزیز
خسته نباشی
خیلی ممنونم
بازم به من سر بزن
خدا نگهدار
سلام
مطلبت رو خوندم ببخشید میشه بگین این خانقاه کجای شیرازه ؟ چون من که تا حالا نه شنیدم و نه دیدم . با این که تو شیراز متولد و بزرگ شدم .
تو خانقاه چی کار میکنند؟؟؟ذکر میگن؟؟؟؟
من با کاراشون مخالفم.زیاده روی میکنن...