در کنار چشمه سحر

زرد و نیلی و بنفش
سبز و ابی و کبود !
با بنفشه ها نشسته ام ،
سال های سال ،
صبح های زود .
در کنار چشمه سحر
سر نهاده روی شانه های یکدگر،
گیسوان خیس شان به دست باد ،
چهره ها نهفته در پناه سایه های شرم ،
رنگها شکفته در زلال عطرهای گرم ،
می تراود از سکوت دلپذیرشان ،
بهترین ترانه ،
بهترین سرود !
مخمل نگاه این بنفشه ها ،
می برد مرا سبکتر از نسیم ،
از بنفشه زار باغچه ،
تا بنفشه زار چشم تو –که رسته در کنار هم-
زرد و نیلی و بنفش
سبز و آبی و کبود .
با همان سکوت شرمگین ،
با همان ترانه ها و عطرها ،
بهترین هر چه بود و هست ،
بهترین هر چه هست و بود !
در بنفشه زار چشم تو
من ز بهترین بهشت ها گذشته ام
من به بهترین بهارها رسیده ام .
ای غم تو همزبان بهترین دقایق حیات من !
لحظه های هستی من از تو پر شده است
آه !
در تمام روز ،
در تمام شب ،
در تمام هفته ،
در تمام ماه ،
در فضای خانه ، کوچه ، راه
در هوا ، زمین ، درخت ، سبزه ، آب
در خطوط در هم کتاب ،
در دیار نیلگون خواب !
ای جدایی تو بهترین بهانه گریستن !
بی تو من به اوج حسرتی نگفتنی رسیده ام .
ای نوازش تو بهترین امید زیستن !
در کنار تو
من ز اوج لذتی نگفتنی گذشته ام !
در بنفشه زار چشم تو
برگ های زرد و نیلی و بنفش ،
عطرهای سبز و آبی و کبود ،
نغمه های ناشنیده ساز می کنند ،
بهتر از تمام نغمه ها و سازها !
روی مخمل لطیف گونه هات ،
غنچه های رنگ رنگ ناز ،
برگهای تازه تازه باز می کنند ،
بهتر از تمام رنگ ها و رازها !
خوب ِ خوب ِ نازنین من !
نام تو مرا همیشه مست می کند
بهتر از شراب ،
بهتر از تمام شعر های ناب !
نام تو ، اگر چه بهترین سرود زندگی است
من تو را
به خلوت خدایی خیال خود :
«بهترین ِ بهترین ِ من» خطاب می کنم ،
بهترین ِ بهترین ِ من !
....................................................... فریدون مشیری