پیمان شکست یار و به عهدش وفا نکرد
من انتظار عاطفه از گل نداشتم
آواره سر به کوچه و صحرا گذاشتم
غم ، با روان من چه بگویم چه ها نکرد !
افسوس بر جوانی و بر زندگانی ام
اندوه زندگانی ام از یاد رفته بود
اندوه من ، جوانی بر باد رفته بود
دیگر چه سود زندگی بی جوانی ام؟
***
از کتاب «تشنه توفان»-« فریدون مشیری »
کاش می شد قلب ها آباد بود !
کینه و غمها به دست باد بود !
کاش می شد دل فراموشی نداشت !
نم نم باران هم آغوشی نداشت !
کاش می شد کاش های زندگی !
گم شوند پشت نقاب بندگی !
کاش می شد کاش ها مهمان شوند !
در میان غصه ها پنهان شوند !
کاش می شد آسمان غم گین نبود !
رد پای قهر و کین رنگین نبود !
کاش می شد روی خط زندگی !
با تو باشم تا نهایت سادگی
سلام چی شد قرار بود منو تو یاهو اد کنی؟؟؟؟
سلام اطهر جان خوبی ؟ خسته نباشی .. بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم .. خوشم اومد ازت که فریدون مشیری شناسی ٬ پس چرا ننوشتی شعر دومی از کیه ؟!
به خونه ما دو نفرم یه سری بزن خوشحال میشم . منتظرتم . یا حق .
دلت شاد و لبت خندون .
سلام بر اطهر گلم
چه شعرهای نابی رو گذاشته ای اینجا
واقع زیبا بود
ولی کمی بوی ناامیدی داشت
ازت می خوام که از این ای کاش ها دست برداری و جلوی سختی ها مقاوم باشی و ایستادگی کنی
برات آرزوی موفقیت می کنم
سلام
ممنون که به من سر زدی
بلاگ زیبایی داری
نظرتو در مورد تبادل لینک بگو؟
سلام
خیلی وبلاگ قشنگی داری من لینک شمارو قرار دادم بقیش با شما.
سلام دوست عزیز
من آپم
اگه بیایی ونظرت رودر مورد عکس جدیدم بدی خوشحال میشم.
منتظرم.
سلام
امیدوارم خوب باشید.
در مورد وبلاگتون می خواستم خدمتتون بگم قالب وبلاگتون زیباست اما...
شاد باشید و همیشه بهاری
از سرزمین گلگون کفن
سلام حال شما ؟ کم پیدایین ؟من آپم یه سری بهم قبزنین بای بای
خیلی زیبا بود ...
واقعا لذت بردم.
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
نه نغمه ی نی خواهم و نه طرف چمن
نه یار جوان ، نه باده ی صاف کهن
خواهم که به خلوتکده ای از همه دور
«من باشم و من باشم و من باشم و من»
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
من هم آپم اگر بیای خوشحالم می کنی
و اگه نظر بدی خوشحالتر میشم.
بایه شاخه گل سرخ منتظرت هستم.
موفق باشی عزیز دل ...
<---||-|| P /^ R /^ N || ) E ---->
سلام
من آپ کردم بیا یه سری به ما بزن
خوشحال میشم
سلام دوست عزیز خوبی
مرسی از اینکه به من سر زدی و به یادم بودی
من آپم و منتظرت هستم
در ضمن وبلاگت هم خیلی باحاله
سلام. حالتون خوبه؟؟ چرا به ما سر نمیزنی.. خیلی مطالب وبلاگت باحاله
سلام مثل همیشه خیلی زیبا.
این کلیپ رو هم ببین خیلی قشنگه:
http://yteam.ws/ir/020.swf
فعلا بای
سلام اطهر بازم مثل همیشه اطهر برنده میشه ... وجدانی خیلی تاپ بود ... نمی خوای پیش منم بیای؟
سلام
حیف که از شعر خوشم نمیاد
وگرنه یه شعر قشنگ برات مینوشتم
موفق باشی
movafagh bashi
webloge khoobiye
ye sar be webloge man ham bezan
www.jokestan3.blogfa.com
سلام و درود
منم بعد مدتی اپ کردم ..............
با ارزوی موفقیت
بدرود
سلام عزیزم از اینکه به بلاگ من مرتب سرمیزنی ممنون
مطالب زیبایی بود مل همیشه زیبا مینویسی
راستی عضو شدی ولی آدرس گروه عوض شده و من برات نمی تونم میل های گروه رو بفرستم
لطف کن وبه این آدرس که بهت میدم دوباره عضو شو مرسی
http://groups.yahoo.com/group/s_sayehaftab/join/
منتظرم که تو گروه ببینمت خوشحال میشم
سلام وبلاگ زیبایی داری با تبادل لینک موافقی؟با عکسای از نمایشگاه ماشینهای کلاسیک آپ هستم خوشحا میشم بیایی..
سلام
خسته نباشی و موفق و موید باشی
شعر قشنگی بود ولی ؟؟؟ ناامیدانه بود انگاری
من اپم بیا اونورا خوشحال میشم
سلام
مثله همیشه قشنگه
میخواستم یه لطف کنی لینک منو درست کنی
عنوانشو بجای حمید وثریا بزن KaRaJ-CiTY
راستی اگه دوست داشتی لوگو هامونم بزنیم به من اطلاع بده ... موفق باشی
اشک رازی ست
لبخند رازی ست
عشق رازی ست
اشک آن شب لبخند عشق ام بود.
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی...
من درد مشترک ام
مرا فریاد کن
درخت با جنگل سخن می گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می گویم
نام ات را به من بگو
دست ات را به من بده
حرف ات را به من بگو
قلب ات را به من بده
من ریشه های تو را دریافته ام
با لبان ات برای همه لب ها سخن گفته ام
و دست هایت با دستان من آشناست
در خلوت روشن با تو گریسته ام
برای خاطر زنده گان
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام
زیباترین سرودها را
زیرا که مرده گان این سال
عاشق ترین زنده گان بوده اند
خسته ، خسته از راهکوره های تردید می آیم
چون آینه یی از تو لبریزم
هیچ چیز مرا تسکین نمی دهد
نه ساقهی بازوهایت نه چشمه های تن ات
بی تو خاموش ام ، شهری در شب ام
تو طلوع می کنی
من گرمایت را از دور میچشم و شهر من بیدار می شود
با غلغله ها ، تردیدها ، تلاش ها ، و غلغله های مردد تلاش هایش
دیگر هیچ چیز نمی خواهد مرا تسکین دهد
دور از تو من شهری در شب ام ای آفتاب
و غروب ات مرا می سوزاند.
من به دنبال سحری سرگردان می گردم
تو سخن می گویی من نمی شنوم
تو سکوت می کنی من فریاد می زنم
با منی با خود نیستم
و بی تو خود را درنمی یابم
دیگر هیچ چیز نمی خواهد ، نمی تواند تسکین ام بدهد
اگر فریاد مرغ و سایه ی علف ام
این حقیقت را در خلوت تو بازیافته ام.
حقیقت بزرگ است و من کوچک ام ، با تو بیگانه ام .
فریاد مرغ را بشنو
سایه ی علف را با سایه ات بیامیز
مرا با خودت آشنا کن بیگانه ی من
مرا با خودت یکی کن !
سلام خوبی . من دقیقا همان متنی را که نوشته بودی واست آماده کرده بودم که بنویسم دیدم خودت نوشتی. خیلی خیلی دلم واسه اینجا تنگ شده بود
تابعد یا حق
سلام وبلاگ خیلی ناز وباحالی داری بهت تبریگ میگم من میخوام شما رو لینک کنم اگه اجازه بدین
یه خبر بهم بدین
یادتون نره
ممنون
بای
تاهستم ائ رفیق ندانی که کیستم ان گه به سراق وقت من آیی که نیستم
آفرین جوان کوشا ...
سلام خوبی ؟
چه خبرا کجایی شما ؟
چرا دیگه اپ نمی کنی ؟
من اپم اگه دوست داشتی اونورا هم بیا
تا بعد خدانگهدار
سلام امیدوارم همیشه از این مطالب جالب بزاری.به وبلاگه من سر بزنی خوشحال میشم.
تو مگو ما را بدان شه بار نیست با کریمان کارها دشوار نیست